ابنابیالحدید معتزلی از علی علیهالسّلام نقل کرده که آنحضرت فرمودند :
کُنتُ فیأیامِ رَسُولاللهِ ( صلیاللهعلیهوآله ) کَجُزء مِن رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لا یَنظُرُ إلَی النّاسِ کَما یَنظُرُ إلَی الکَواکِبِ فی أُفُقِ السّماءِ
ثُمَّ غُضُّ الدَّهرُ مِنّی ، فَقَرِنَ بی فُلان وَ فُلان ، ثُمَّ قَرِنَت بِخَمسَةَ أمثَلِهِم عُثمان فَقُلتُ واذَفراهُ!
ثُمَّ لَم یَرضِ الدَّهرُ لی بِذلِکَ ، حَتّی أرذَلَنی فَجَعَلَنی نَظیراً لِابنِ هِند وَابنِ النّابِغَةِ! لَقَد استَنَتِ الفِصال حَتّی القَرعی
من در زمان پیامبر ( صلیاللهعلیهوآله ) مثل جزئی از پیامبر ( صلیاللهعلیهوآله ) بودم ، مردم بهمن نگاه میکردند همانگونه که به ستارههای آسمان نگاه میکردند
پس از رسولخدا ( صلیاللهعلیهوآله ) روزگار از من چشم پوشید ، پس فلان شخص و فلان شخص همراه و تحذیر من شدند سپس کنار پنج نفر قرار داده شدم که سرآمدشان عثمان بود پس گفتم وای از رائحة خبیثه ۱
ولی روزگار به اینها هم راضی و خوشنود نشد و آنقدر تنزلم داد و پایینم آورد که مرا کنار پسر هند ( معاویه ) و پسر نابغه ( عمروبنعاص ) قرار داد ۲