گنجیشافعی با ذکر سند نقل کرده
که حذیفةبنیمان ، عمربنخطاب را
دید
عمر گفت : ای ابنیمان! چهگونه
بهصبح درآمدی ؟!
حذیفه گفت : میخواهی چهگونه
بهصبح درآمده باشم ؟
من بهصبح درآمدهام در حالیکه
بهخدا سوگند از حق کراهت دارم ،
فتنه را دوست دارم ،
🤟 بدانچه ندیدهام شهادت میدهم ،
🖖 موجود خلق نشده را حفظ میکنم ،
✋ بدون وضو صلواة بجای میآورم ،
🖐 برای من در زمین چیزی باشد
که برای خدا در آسمان نباشد
👈 عمر به خشم آمد ، اما بهخاطر
عجلهای که داشت فوراً بهراه افتاد
و تصمیم گرفت بعداً حذیفه را
بهخاطر این اعترافات بهظاهر ناهنجار
اذیت کند