ابنعساکر با ذکر دو سند و دیگران با اسناد مختلف نقل کردهاند که در دوران حکومت عمربنالخطّاب دو نفر مرد نزد او رفتند و از تعداد طلاق کنیز ( که مانع رجوع میشود ) از وی سؤال کردند ؟! ⁉️ عمر از جا برخاست و همراه آنها نزد حلقهای از مردان که در مسجد نشسته بودند رفت و بالای سر مردی ایستاد و گفت : ( ایاباالحسن ) نظر تو دربارهی طلاق کنیز چیست ؟! 👈 آنمرد سر بلند کرد و دو بار با اشاره به دو انگشت سبّابه و وُسطی پاسخ داد 👈 عمر هم به آن دو مرد گفت : با دو مرتبه طلاق نمیتوان به کنیز رجوع کرد 👈 پس یکی از آنها گفت : سبحانالله! ما آمدهایم از تو که خلیفه هستی نظرخواهی و سؤال کنیم و تو سراغ این مرد رفتی و از وی سؤال کردی و او هم بدون آنکه با تو حرف بزند با اشاره انگشتانش پاسخ داد و تو به این جوابگویی راضی شدی ⁉️ عمر گفت : آیا شناختید که او کیست ؟! 👈 گفتند : نه 👌 گفت : این علیّبنابیطالب علیهالسّلام است گواهی میدهم از رسولخدا صلیالله علیهوآله شنیدم که فرمودند : 💐 لَوْ أنَّ السّموات السَّبْعِ و الاْرضینَ ( السّبْع ) وُضعْن فی کفّة میزانٍ و وُضع إیمانُ علیٍّ فی کفّة میزانٍ ، لرجح بها إیمانُ علیٍّ علیهالسّلام 💐 اگر طبقات هفتگانه آسمان و زمین را در یک کفّهی ترازو قرار دهند و ایمان علی ( علیهالسّلام ) را در کفّهی دیگر ، پس ایمان علی ( علیهالسّلام ) برتری و سنگینی کند